بروز رسانی آذر ۹ام, ۱۳۹۹ ۱۲:۴۹ بعد از ظهر
نقد تحلیل فیلـم (طبقه حساس)
دانلود فیلم جدید
منتقد: کاوه قادری-امتیاز ۳.۰ از ۱۰ (۱.۵ از ۵)
فیلم دیدنی کوتاه نود دقیقه ای و اضافه ! (نقدی بر طبقه حساس)
“طبقه حساس”، فیلم جالب کوتاهی نهایتا سی دقیقه ای است که به سبب عدم حذف اضافاتی که می بایست در اتاق تدوین حذف می گشت، ظاهرا به فیلم دیدنی بلندی نود دقیقه ای مبدل گشته، آن در حالی که عملا دو سوم زمانش اضافی است مرده. آری ! با فیلم جالب ی مواجهیم که موقعیت مرکزی اش همان تک موقعیت کل فیلم جذاب است فیلم دیدنی ، تماما نان همان تک موقعیت را می خورد اما با وجود حداکثر ارتزاقش از آن موقعیت، نهایتا بیست تا سی دقیقه فیلم جذاب است باقی اش، ترکیبی است از هذیان ذهن مالیخولیایی (و نه یک جهان ی ذهنی هدفمند) عرفان وارداتی بیرون از فیلـم و شوخی های ورشکسته ی بی رابطه با درام فیلـم و گاها مبتذل. بارزترین خصوصیت فیلم جذاب هایی نظیر “طبقه حساس”، طرح انبوهی از سئوالات بی جواب در ذهن مخاطب است که برای رفع و رجوع آنها باید رو آورد به تاویل و تفسیر، آن بر پایه ی مکاشفات ذهنی بیرون از اثر مشغول شد به چسبیدن و چسباندن و چسب زدن و مجبور شد به نگاه به تاثیر از هسته ی معصومیت و پذیرفتن چشـم و گوش بسته ی “چگونه می گوید” کشف تاویل برای “چه می گوید” مشعوف شد از خوداقناعی ناشی از معناتراشی آشکار پنهان بیرون از اثر، برای توجیه آن. اما در این میان، نگارنده اینگونه تاویل تفسیرها را بلد نیست در نتیجه، نه به آن اشتغال تن می دهد نه به آن اجبار و نه به آن شعف، جهت چه که جملگی را تحمیلی می داند بی منطق به دور از نقد درست اصلاح و منصفانه.
“طبقه حساس”، بیست دقیقه ی بهتر دارد که دارای وجوه شخصیت پردازانه است و در مقام فضاسازی ولو بسیار کلی دمده. ده دقیقه ی بعدی سرپاست ولو به لطف تکرار آن بیست دقیقه و اعطای نوعی تنفس مصنوعی به اثر. رضا عطاران تکراری اما همچنان موفق در پرسوناژسازی نیز دارد یک پانته آ بهرام مسلط اما کمرنگ که به سبب کمبودهای فیلم دیدنی نامه، هردو دست و پا بسته هستند و به همین دلیل ، متوسط رو به خوب می نمایند نه فراتر. فیلم زیبا نامه اش تک موقعیتی حداکثر ده صفحه ای است، همراه با شخصیت نصفه و نیمه یکی دو تیپ چندین عدد ماقبل تیپ. تیتراژ آغازین خلاقانه نیز دارد که ظاهرا نمایانگر رنجش های زنی تنهاست درون یک زندگی رنگارنگ مرگ غریبانه ی او. در آن بیست دقیقه ی گفته شده ولی موقعیت مرکزی فیلم جالب ، که از قضا بهترین و متاسفانه تنها موقعیت فیلم دیدنی است، رخ می دهد. موقعیتی که کمی دیرزمان رخ می دهد و بیش از آنکه در میزان سن و سیر داستانی فیلم جذاب نامه نمود داشته باشد، در دیالوگ ها نمود دارد، اما به هر حال رقم می خورد زمینه سازی می نماید برای کلید زدن یک فیلم جالب با اهمیت اجتماعی. فیلـم ی که از برهم کنش بین دو طبقه، بهره بگیرد برای پرداختن به آن طبقات و اقشار درونشان اندیشه اتشان.
اما صدافسوس که “طبقه حساس”، عملا ده دقیقه بعد از رقم میل کردن فقط موقعیت خود، تمام می شود بی آنکه برخلاف عنوان ایهام دارش، به طبقه ای بپردازد و به قشری و حتی به اندیشه ی. نخستین علت چنین مصیبتی را به یقین باید در پرداخت ضعیف آدم ها جستجو کرد که فضاسازی معیوب فیلم جالب را نیز سبب گشته است. آری ! پرداخت یک طبقه و یا قشر یا حتی یک اندیشه ، بدون ورود به ساحت فرد گذر از آن، میسر نیست. اما که می توان آدم ها را درون فضا یا در چهارچوب یک زمان معنا کرد و صداما که می توان برای شکل دهی یک توده، روی تک تک آدم ها متمرکز نشد ولی به یقین نمی توان بدون آدم سازی توده ساخت آدم های عملا خلق نشده را داخل توده ی ظاهرا خلق شده معنا کرد جهت چه که آدم ، توده می سازد نه توده، آدم . و حال به آدم های بی قصه و بی منش و تک کنشی رها شده ی داخل “طبقه حساس”، از دامادهای مطیع گرفته تا دخترها و عمه و… بنگرید ! این جماعت، آنقدر بی سر و شکل و بی در و پیکر و بی هویت هستند که بتوان به راحتی به آنها دختردایی یک پسرعمه نیز اضافه کرد و یک دختر یک داماد نیز از آنها کم. اما که چنین شیوه ای در مدیوم هایی همچون فرش و مینیاتور معماری، خللی آنچنانی در فرم روایی ایجاد نمی نماید ولی : ۱- تا چه میزان فرم روایی در مدیوم های فوق با فرم روایی در سینما (خصوصا فیلـم ی همچون “طبقه حساس”) سازگار و قابل مقایسه است؟ ۲- آیا متولیان “طبقه حساس” قادرند ادعا کنند که آنچه ارائه کرده اند، شمایی ولو کلی از معماری جهان ی خاص یا حتی فضایی ویِژگزینشه است؟ و حال اگر به حکایت جماعت “طبقه حساس” بازگردیم، در بین آنها تنها یک تیپ می یابیم مابقی ماقبل تیپ هستند از وکیل گرفته تا زن بیوه روحانی (که ظاهرا تنها با هدف رفع سوتفاهم ایجاد شده در “مارمولک” خلق شده است و بس) جملگی بی کارکرد تهی از قصه منش کنش اند، گویی که تمام مانند یکدیگرند، بی آنکه توده ای منسجم بسازند و به تبع آن، جهان ی و حتی فضایی. در این میان اما فقط تیپ خلق شده یعنی داماد مطیع : ۱- آیا به سبب اطاعت بی چون و چرایش از پدرزن، نماینده ای است از خانواده ی بزرگ محور پدرسالار سنتی؟ ۲- آیا تیپی همچون وی، به تنهایی قادر است چنین خانواده ای را نمایندگی نماید ؟ ۳- با فرض جواب مثبت به دو سئوال قبلی و اثبات وجود خانواده ای سنتی، کارکرد این خانواده در فیلم جالب چیست؟ و آیا این خانواده همچون باقی آدم های داخل فیلـم ، بی کارکرد و رها شده نیست؟ و نمی دهد اضافه ای بر اضافات پر تعداد فیلـم ؟
طبیعی است که در چنین اوضاعی، درامی نیز خلق نمی گردد و اینجاست که باید رو آورد به هذیان گویی و فانتزی کور و سخن گفتن از شعر و عرفان. اما هذیانی که اثر به آن پناه می برد، مالیخولیایی است فاقد منطق درونی، چرا که با یک جهان ی ذهنی هدفمند پیوند نمی خورد و حتی از رابطه تماتیکی هم برخوردار نیست و تنها ادایی است از جریان سیال یک ذهن اینجاست که باید خود را بیست سال از زمان و محل عقب انداخت و آواز سر داد : ((مصرف بی رویه کار بسیار بدیه)) متصل نمود به فانتزی. غافل از اینکه برای شکل دهی فانتزی، باید نبعضی فانتزی گونه اعمال کرد نه اینکه اکتفا شود به چند کنش شبه فانتزی که منتج گردد به خلق فانتزی عقیم بدون نگاه. شعر عرفان موجود در فیلـم ولی حکایت دیگری دارد.
به استثنای سه بیت اول (که از قضا مربوط به بیست دقیقه ی ابتدایی فیلم دیدنی می باشند ) باقی اشعار، تحمیلی هستند و بیرون از درام فیلم جذاب بی رابطه با اثر بود نبودشان، فرق ی در کلیت تاثیر ایجاد نمی نماید جهت چه که اضافه هستند و بی کارکرد. به راستی کارکرد اشعار در فیلم جذاب چیست؟ آیا نمایانگر سینمایی ملی هستند که قرار است تصاویرش را از اشعار بگیرد؟ مگر نه اینکه در سینما، عکس های باید از اشعار برون آیند و نه اشعار از تصاویر؟ چنانچه اینگونه است اشعار، تنها فقط ادایی از سینمایی ملی نیستند؟ آیا اشعار، در مقام اپیزودبندی به هم پیوسته ی اثر هستند ؟ یا وظیفه ی تفسیر تاویل داخلی فیلم جذاب را برعهده دارند؟ به روشنی می توان دریافت که به استثنای سه بیت اول، گستره ی عدم رابطه اشعار با اثر، آنقدر وسیع است که با حذف اضافه کردن چند بیت هم عملا کوچکترین تغییر و فرق ی در اثر ایجاد نمی شود این، ناشی است از شیوه ی غلط بکارگیری اشعار در فیلم جالب . آری ! آدم ها باید ترجمان اشعار باشند نه اشعار، ترجمان آدم ها نمی توان آدم نساخت با شعر، آدم ترجمه کرد. با این حال، این سوال با اهمیت نیز باید بیان گردد که : اشعار، ترجمان عرفان داخل فیلم جذاب هستند ؟
اما کدام عرفان؟ عرفانی که فیلم زیبا ، هم مبلغش است هم آن را به سخره می گیرد. عرفانی که ملی است اما در بافت فیلم دیدنی جاری نیست به همین دلیل ، وارداتی می نماید تحمیلی. عرفانی که عارف ندارد و اگر هم داشته باشد ظاهرا آن عارف، دانای کل است اما افسوس که این جناب دانای کل، بهتر عرفان تدریس نمی نماید و مرتبا قرض می نماید از این آن و با دلیل ی استقراضی (و نه دلیل ی استنتاجی و یا حتی دلیل ی شهودی) بسط می دهد به کل فیلم جالب و نمی شکافد ریشه یابی نمی نماید از سطح شروع می نماید با عمق انتها نمی دهد در سطح می ماند به عمق نمی رسد. آری ! برای اصالت پیدا کردن ، عرفان باید از آدم ی بگذرد و نه آدم ی از عرفان. حال، جای این سوال است که : مصداق چنین عرفانی در فیلم جالب چیست؟
حاج کمالی، پرداخت شده ترین آدم فیلـم است و تنها شخصیت آن. ظاهرا محور خانواده ای پدرسالار سنتی است و مقید به مذهب و شرع. بعد از مرگ همسرش، قبری دوطبقه برای خود و او خریداری کرده او را در طیقه ی اول دفن می نماید ولی طبقه ی دوم به صورت قاچاقی فروخته شده و مرد جوانی در آن دفن می شود و این، سرآغازی است بر اعتراضات حاج کمالی علت اصلی ادامه ی فیلـم ی که عملا ده دقیقه ی بعد، تمام می شود. ولی منشا اعتراضات حاج کمالی چیست و در کجاست؟ ۱- غیرت و تعصب؟ اگر اینچنین است پس جهت چه وی چنین غیرت تعصبی را در هیچ کجای زندگی نسبت به همسرش روا نداشته؟ ۲- سنت شرع مذهب؟ خب اما حاج کمالی ما، آنقدر مقید است که برای تدفین حاج خانم، حتی داماد خانواده را محرم نمی داند اگر تار مویی از زیر روسری زن جماعت برون آید، وی معترض می شود ولی حتی یکبار هم در فیلم جذاب نماز نمیخواند نه کنش مذهبی دارد نه منش مذهبی. با این تمام نزد روحانی می رود اما کلام او را هم حجت نمی داند و همسر فوت شده ی را هم طلاق می دهد و حتی فامیل اش را از روی سنگ قبر همسرش پاک می نماید اما اندکی بعد می گوید که باید روی همسر سابق نیز تعصب داشت حال بماند که تصمیمش برای صیغه کردن همسر مرد دفن شده در طبقه ی دوم، آن هم به بهانه ی تلافی غلط ی که در دفن مرد رخ داده، نه با سنت و شرع و مذهب همخوان است نه با اخلاق آدم یت تعصب. ۳- تحجر؟ درست است که حاج آقـای ما، جمله “لب لعل” را مستهجن می داند ولی این به تنهایی کافی نیست و برای عدم ابتلا به هذیان گویی هایی همچون ((مصرف بی رویه کار بدیه)) پرداخت تحجر را باید کیفی در عمق متن جستجو کرد نه کمی در سطح حاشیه. و حال جای این پرسش است که : سوای نشانه ها، ریشه های این تحجر در چیست؟ ۴- ناآگاهي مذهبی؟ این یکی را می شد مشروط به عدم دیدار با روحانی پذیرفت باور کرد ولی حاج کمالی بعد از دیدار با روحانی، در جریان حکم مذهب و شرع قرار گرفته باز بر ساز می نوازد. ۵- ترس از حرف مردم و ناآبعضی اجتماعی؟ اولا کدام مردم و کدام اجتماع؟ چنانچه “طبقه حساس” شبیه بسياري از نظایرش، در غلط ی فاحش، جامعه ی بیرونی را به فیلـم الصاق کرده که هیچ و چنانچه نه، چگونه می توان بدون تهیه آدم صرفا با ظاهر نمودن توده ای از آدم های بی قصه بی کنش و بی منش و بی رنگ و بی هویت، مدعی خلق مردم و اجتماع در تاثیر شد؟ ثانیا کدام ناآبرخي اجتماعی؟ حاج کمالی که سرمایه دار و بازاری است و منطقا با مناسبات اجتماعی آشنا. ثالثا چگونه آن زمان ی که حاج کمالی در مراسم ختم همسرش آشکارا می خندید، ترسی از حرف و روایت های مردم در کار نبود این ترس، درست بعد از دفن مرد غریبه در طبقه ی دوم قبر، ایجاد شد؟ حال، منشا این ترس در چیست؟ آدم هایی که حاج کمالی در اسلوموشن از مقابلشان عبور می نماید که نه مذهبی اند و نه مانند حاج کمالی. تاثیر مخربی روی کار کاسبی در کار نیست و مراودات و معلت ات حاج آقا نیز همچنان پابرجاست. دست به چماق شدن وی که حرف ندارد رخصت تمسخر به این آن نمی دهد. پس با این همه، دیگر کدام ترس؟ ۶- ریاکاری؟ این یکی از آن مسائل ی است که می توان با تفسیر تاویل های فرامتنی به فیلم جذاب چسباند و خود را قانع کرد و متولیان فیلم جذاب را خلاص. ولی آنچه مبرهن است ، نشانه ها و ریشه های این ریاکاری و چگونگی و چرایی شان است که هیچکدامشان در فیلـم پرداخت نمی شوند. از این همه، به روشنی می توان دریافت که فیلم جالب از طریق شخصیت اصلی نصفه نیمه ی خود، نه جامعه ای را رصد می نماید نه جهان ی و نه فضایی، و نه طبقه ای را بررسی می نماید نه قشری، و نه اندیشه ی را نقد می نماید نه فرهنگی. به همین دلیل “طبقه حساس”، نهایتا به مردی می پردازد که در قدیم ، همسرش را رفیق نداشته و بعد از مرگ اوست که دلش یاد همسر می نماید در نتیجه، سکانس شاعرانه ی پایانی ظهور می نماید و حال، بماند که همین علاقه ی به وجود آمده نیز جامپ کاتی است و فاقد مسیر داستانی صرف وجود فلاش بک ها و دست پخت همسر سابق دستکش او و برف و… که معمولا نوستالژیک اند گاها هم سانتی مانتال، نمی دهد مسیر داستانی درست اصلاح ، آن هم برای شکل گیری عشق در مردی که تا پیش از آن، تهی بود از هرگونه عشق و علاقه مهر دوستی .
بی تردید پاشنه آشیل “طبقه حساس”، در فیلم جالب نامه ی به شدت ضعیف پیمان قاسم خانی پنهان است که خلاقیت های گاه بی گاه تبریزی عطاران را نیز لوث می نماید . فیلم جذاب نامه ای که تنها معرفی اولیه دارد یک موقعیت یک شخصیت نصفه و نیمه ای که آن به سبب بهره گیری از عطارانی متوسط خلق شده است. حتی پیرنگی نیز در کار نیست و خط داستانی موجود نیز درست در انتها یک سوم ابتدایی فیلم جالب ، از حرکت بازمی ایستد. فیلم جالب نامه، عملا به نقطه ی عطف دوم نمی رسد و در نتیجه، اسیر انتها گیم می گردد که ابدا متعلق به چنین فیلم جذاب ی (که مبتنی بر درام موقعیت است) نیست و بیشتر مشابه فراری است از موقعیت مرکزی که در ابتدای فیلم جالب خلق شده بود. شوخی های سبک و مبتذلی که در اوقاتی، کل فیلم دیدنی را دربر می گیرند نیز یکی دیگر از آفت هایی هستند که در نتیجه ی توقف خط داستانی عقیم ماندن درام پدید آمده اند. در این میان، حرکت محدود آدم ها به دور دایره ی بسته ی داستانی ترسیم شده در فیلم جذاب نامه نیز، تکراری می گردد و بی و فاقد منطق. شوربختانه فیلم جالب نامه ی قاسم خانی، حتی در تیپ سازی هم خوب نیست و نمونه اش، کاراکتری است که ایفای نقش آن را بهاره رهنما عهده دار بود. کاراکتری که عملا ماقبل تیپ است و در غیاب کنش و منش و قصه، فقط روی لنز گذاشتن گریه نکردن و موهای بیرون از روسری او زوم می شود که مطلقا از او نمی سازد تیپ اجتماعی حتی فردی. این مصیبت، به آدم فرعی همچون روحانی خلق شده در فیلم جذاب نامه نیز، ضربه زده است. روحانی که خنثی و بی ویژگی است و کلیشه ای طبق معمول با صوت اذان باید برود و به روال فیلم جالب های این چندساله، مقابل این پرسش قرار بگیرد که : ((کار مردم واجب تر است یا نماز؟)).
این همه، فیلم جذاب ی را می سازند که سطحی است تک لایه ای، بی کارکرد است بی کاربرد، عقیم است درنیامده، و اضافه ای است بربقیه اضافات پر تعداد جشنواره ی سی و دوم فیلم جذاب فجر.
منبع: سایت نقد فارسی
اردیبهشت ۰۹, ۱۳۹۵ 0
اردیبهشت ۰۹, ۱۳۹۵ 0
اردیبهشت ۰۹, ۱۳۹۵ 0
اردیبهشت ۰۹, ۱۳۹۵ 0
خرداد ۱۰, ۱۳۹۹ 0
آبان ۲۲, ۱۳۹۷ 0
خرداد ۲۰, ۱۳۹۷ 0
آبان ۰۸, ۱۳۹۶ 0